ستون آخر
اینها چه نوع جانوری  هستند؟
در حاشیه قتل زهرا
آذر ماجدی

یکماه پیش یک خبر کوتاه در سایت های خبری منتشر شد: "یک دانشجوی پزشکی به اسم زهرا در بازداشتگاه اداره منکرات همدان خودکشی کرده است." این خبر قرار بود هیچ کنجکاوی و شک و تردیدی برنیانگیزد. گویی این هیچ اتفاق مهمی نیست. یک واقعه پیش و پا افتاده است. ولی مردم ایران با اینگونه جنایات آشنایند. قاتلین را میشناسند. شست ها خبردار شد. باز یک زن دیگر بدست این جانوران به قتل رسیده است. کافی بود سه کلمه زن، منکرات و بازداشتگاه را کنار هم بگذارید تا حدس بزنید چه جنایت هولناکی به وقوع پیوسته است.

 

یادم است با دیدن این خبر سریعا یک اطلاعیه از طرف سازمان آزادی زن منتشر کردیم. نوشتیم که حتی اگر خودکشی باشد مسبب اش رژیم اسلامی است. طی این یکماه این خبر دائما توسط مدافعین حقوق زن و سایت های دیگر اپوزیسیون باز چاپ میشود و هر بار گوشه تلخ و دردناکی از این واقعه هولناک برملا میشود.
معلوم میشود که زهرا اولا پزشک بوده است و نه دانشجوی پزشکی. این فاکت چه اهمیتی دارد؟ مامورین رژیم کوشیده اند که بهر شکل ممکن این واقعه را کوچک تر جلوه دهند. متاسفانه در دنیای پر از تعصب و جهل و طبقاتی امروز مرگ یک دکتر از یک دانشجو مهم تر است، مرگ یک دانشجو از یک کارگر مهم تر است، و بالاخره مرگ یک کارگر از یک بیکار مهم تر است. و از همین رو است که در تمام اخبار بعدی نویسندگان بارها و بارها بر هوش و درس خوانی زهرا تاکید دارند. گویی اگر زهرا یک دیپلمه خانه دار بود، مرگش غیر تراژیک تر و کم اهمیت تر میبود!
فاکت بعدی. برادر زهرا یکربع قبل از ساعت مرگ با او تلفنی صحبت کرده و حالش خوب بوده است. در این یک ربع چه اتفاقی افتاده است که زهرا را مستوجب مرگ کرده است؟ این سوالی است که اذهان همه را بخود مشغول کرده است. این سوالی است که قلب مادر و پدر و برادر زهرا را میفشرد و فریادشان را در گلو خفه میکند. چه شد؟ چرا؟ سوال های مادر و پدر داغداری است که احتمالا هیچگاه پاسخ نمیگیرد و به آنها اجازه نمیدهد که آرام بگیرند. چرا و چگونه قرار است سالیان سال بر قلب و مغز این پدر و مادر سنگینی کند. فقط باید امید داشت که دق مرگ نشوند!
آیا مامورین قصد تجاوز به او را داشته اند؟ آیا زهرا "گستاخی" کرده و زیر کتک له اش کرده اند؟ جای کبودی روی پایش دیده شده است. آیا "زبان درازی" کرده است و "مامور معذور" خونش به جوش آمده و خواسته است به زهرا درسی بیاموزد؟ خفه اش کرده اند؟ قرن بیست و یک است، کشف علت مرگ کار ساده ای است. اما این جانوران حتی پاسخ این سوالات را نیز از این خانواده داغدیده دریغ میکنند.
پدر و مادر بر سر و کله خود میزنند و همین چند روز پیش با شمع سیاه تولد زهرایشان را عزاداری کردند. داغدارند، اما باز این جانوران رهایشان نمیکنند. دست از اذیت و آزارشان بر نمیدارند. حتی چند روز پیش یک نفر به خانه شان زنگ زده و خود را از سازمان حقوق بشر معرفی کرده است. میخواستند بدانند آیا خانواده زهرا با سازمان های مدافع حقوق بشر و زنان در مورد قتل زهرا صحبت میکنند. اینها دیگر چه نوع جانوری هستند؟
مرگ زهرا دردناک و تراژیک است. قلب انسان را به درد میاورد. بویژه که میدانیم این اولین نیست و تا زمانی که این جانوران اسلامی سر کارند، آخرین هم نخواهد بود. اما تراژدی مرگ زهرا فقط به مرگ و شیوه قتل ختم نمیشود. نکته ای در یکی از گزارشات توجه ام را بخود جلب کرد که بشدت متاثرم کرد. مادر زهرا در تعریف ماوقع میگوید: "شوهرم رفت پزشكى قانونى و به من تلفن كرد، گفت:الحمدالله بچه ات سالم است معنى اين جمله را نمى دانستم. بعد فهميدم كه منظورش باكره بودن اوست."
این جمله را که خواندم شوکه شدم. چگونه در آن حال و روز، پس از دیدن جسد عزیز دلبندش، یک پدر با خوشحالی از بکارت دخترش به مادر مژده میدهد. با وجود اینکه میدانیم بکارت یک دختر در میان متعصبین و مذهبیون چه جایگاهی دارد، با وجود اینکه میدانیم از دست دادن بکارت برای بسیاری از متعصبین مستوجب مرگ است. با این وجود وقتی با این جمله روبرو شدم، یک لحظه خشکم زد. اصلا جرم زهرا و علت دستگیریش همین فرهنگ و خرافات اسلامی بوده است. همین خرافات اسلامی مقدمات مرگ زهرا را مهیا کرده است. چه طنز تلخی! زهر را در یک پارک با نامزدش دستگیر کرده بودند. اصلا جرمش این بود که با یک مرد "نامحرم" در پارک بوده است. طنز تلخ تر اینست که مادرش میگوید میان این دو نامزد در مقابل دو شاهد صیغه محرمیت خوانده بودند. اما صیغه محرمیت نیز نتوانست زهرا را از دست این جانوران برهاند.

تف به مذهب، فرهنگ و ایدئولوژی ای که با زن چنین برخورد میکند. بکارت را تقدیس میکند. جامعه را در بند میکشد. تف به مذهب و ایدئولوژی ای که جامعه را این چنین عقب نگاه داشته است. جهل و خرافه و تعصب را اشاعه داده است. باید این نظام را به زیر کشید تا زهرای دیگری قربانی نشود. باید این رژیم را به زیر کشید تا پدر و مادر دیگری این چنین داغدار نشود. باید این جانوران را به زیر کشید تا جهل و خرافه و تعصب از جامعه رخت بربندد.*